. مرگ مثل عشق ، مثل زندگی،مثل زن،مثل انقلاب و مبارزه،تنهائی،سکس، رنج، خدا،طبیعت،مذهب، ترس،نومیدی وامید و... همیشه یکی از زمینه های اندیشیدن و کنکاش در شعر و زندگی من بوده است.زیرا مرگ نیز جزئی از زندگی است. ما به دنیا می آئیم و حتما میمیریم بنابراین میتوانیم روی این وجود و امکان بیندیشیم .اینها تعدادی از شعرها ونوشته های من است که در آنها از مرگ صحبت کرده ام. امیدوارم این مجموعه کمک کند راحت تر زندگی را درک کنید و زندگی کنید. این مجموعه اندک اندک تکمیل میشود.
این مجموعه بتدریج تکمیل خواهد شد. اسماعیل وفا یغمائی

آغاز و پایان کائنات

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

سوگ سياوش (دربدرقه شاهرخ مسكوب)


سوگ سياوش (دربدرقه شاهرخ مسكوب)


براين دريا
ـ واگرچه نه به هميشه و هرگاه ـ
بودن آن موج است
كه بر كاكلش
آفتاب
بر لبانش
سرود
و در چشمانش
آفاق بى پايان
امكان ظهور مى يابند،
ومرگ
تنها فرونشستن موج است، و غياب.
***
به ناگزير
برآمدى
وبه ناچار
فرو نشستى
رها شده از خويش
و شايد
در آنسوى خدا و شيطان
وبامهاى كوتاه هنوز كاهگلپوش
باورهاى معصوم مردمان،
درآميخته با تمام جهان
تماميت جهان.

***
سوگواران بى هوده و مى گريند!
و خطيبان به عادت مى گويند!
ودر بازار كارد فروشان
غوغاى كوچك ما
ــ باگُرده هاى خونين مان ــ ادامه دارد
آنجاكه قاريان و نقالان ورمالان مومن
صدا در صدا افكنده اند،
و حمالان موقن
پشته هاى استخوانهاى ما را
بر پشته هاى استخوانهاى پدرانمان
چون هيمه بر هم مى نهند
وبه مدد گيسوان زيباترين زنان بر مى افروزند
تادر ميان شعله هاى چرب وتاريك
سياوش
سلامت عصمت خود را
به اثبات رساند.
14 آوريل2005

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر